تمدن ها به قوانین نیاز دارند زیرا نیاز به نظم دارند.
این قوانین را باید پذیرفت و رعایت کرد. اما، همیشه، مانند انسان ها، برخی از مردم قوانین را زیر پا می گذارند. از این رو تمدن ها نیازمند سازوکاری برای برخورد با قانون شکنان هستند تا جامعه دچار هرج و مرج نشود و قانون شکنی پاداشی نداشته باشد.
در یک سیستم پاسخگویی و پیامدها، باید اولین نقاط تماس وجود داشته باشد، افرادی که وظیفه جلوگیری و توقف قانون شکنی را دارند.
در جامعه ما این افراد افسر پلیس هستند. نقش آنها، در انتزاع، ضروری است. با این حال، روشی که ما آن را ساخته ایم مشکل ساز است.
ما تمدنی ایجاد کردهایم که اساساً ناعادلانه و نامتعادل است و از افسران پلیس خواستهایم رفتارهای منفی را که عدم تعادل ایجاد میکند و تشدید میکند، مدیریت کنند. ما می خواهیم به مردم کوچک – مردم فقیر، مردم بدون امتیاز – سرکوب کنیم و آنها را به طور مسالمت آمیز بپذیریم. ما می خواهیم مردم را از شورش در برابر ناراحتی و سرخوردگی مجازات کنیم.
من به هیچ وجه نمی گویم که باید جنایت خشونت آمیز را بپذیریم و بهانه کنیم. من صرفاً مشاهده میکنم که جرایم خشونتآمیز بسیار کمتری در میان افرادی وجود دارد که از نظر جسمی احساس امنیت میکنند، از نظر مالی راحت هستند، از نظر فرهنگی قدردانی میکنند و بهطور موجهی امیدوار هستند.
به این ترتیب، پلیس در مورد کنترل جمعیت تحت استرس و محافظت از شهروندان مرفه و دارایی آنها است.
البته جرایمی وجود دارد که پلیس در آن دخالت دارد که با آن مدل همخوانی ندارد. جنایات یقه سفیدها و قتل در عمارت ها و مواردی از این دست وجود دارد.
اما گول نخورید، تعداد افرادی که به خاطر جنایات یقه سفید تحت تعقیب قرار میگیرند تنها گوشهای از تمام محاکمههای فدرال است و حتی این تعداد اندک نیز رو به کاهش بوده است.
سیستم عدالت کیفری – از جمله اجرای قانون – برای تنظیم ثروتمندان نیست، بلکه برای تنظیم فقرا است. به این ترتیب، پلیس به جای ابزاری برای کنترل قدرتمندان، ابزار کنترلی است که توسط قدرتمندان اعمال می شود.
شاید هیچ کس این پویایی را بهتر از دونالد ترامپ نشان ندهد. او خود را به عنوان آقای. قانون و نظم برای انتخاب شدن، و او حمایت لفاظی خود از پلیس را زمانی که مردم از رفتار نادرست و وحشیانه پلیس شکایت کردند، افزایش داد، به ویژه که هدف آن سیاهپوستان و کسانی بود که در حمایت از زندگی سیاهپوستان اعتراض میکردند.
از نظر ترامپ، پلیس در حال اعمال فشار بر جمعیت هایی بود که افرادی مانند او فکر می کردند باید کنترل شوند.
با این حال، هنگامی که اوباش ترامپ به ساختمان کنگره یورش بردند و افسران پلیس را مجروح کردند و حتی به کشته شدن آنها منجر شدند، ترامپ سکوت کرد. تا روزها پس از شورش ها، او مرگ افسر برایان سیکنیک را که در پی خشونت در کاپیتول دو سکته کرد، اعتراف نکرد.
ترامپ نه تنها با خانواده سیکنیک تماس نگرفت. او همچنین نامه تسلیت نفرستاد.
تنها کاری که او انجام داد امضای اعلامیهای بود که بر اساس آن پرچمها یک هفته پس از شورشها نیمه افراشته میشدند «به نشانه احترام به خدمات و فداکاری افسران پلیس کنگره ایالات متحده برایان دی سیکنیک و هوارد لیبنگود و همه. افسران پلیس کاپیتول و مجریان قانون در سراسر این کشور بزرگ.” این اعلامیه هیچ اشاره ای به این واقعیت نداشت که آنها پس از شورش ها کشته شدند، شورش هایی که او به تحریک آنها کمک کرد، شورش هایی که او همچنان از آنها دفاع می کند.
ترامپ پیوسته شورش را به حداقل رسانده است و به طور غیرمستقیم آسیب های وارد شده به افسران را به حداقل رسانده است.
افسران محافظ کاپیتول، در ذهن افرادی مانند ترامپ، سعی در کنترل جمعیت اشتباه داشتند.
اما کل اپیزود دروغی را که مردم دوست دارند در مورد حمایت غیر اصولی از پلیس بگویند، افشا می کند. در واقع، آن ها فقط زمانی از چاقو قدردانی می کنند که دسته را گرفته و تیغه از آنها دور باشد.
پس از اینکه ترامپ در روزهای پس از مرگش نتوانست از سیکنیک نام ببرد، متیو ووکینگ، یکی از دستیاران ارشد کمپین ترامپ، به تیم مورتاگ پیامک فرستاد: «این برای من خشمگین است. هر چه او در مورد حمایت از اجرای قانون گفت دروغ بود.»
البته دروغ بود بیشتر جنبش موسوم به «زندگی آبی مهم است» دروغ بود. این صرفاً پاسخی بود به زندگی سیاه پوستان مهم است. این تلاشی برای ساکت کردن بود تا همبستگی.
این هفته ترامپ برای اولین بار پس از ترک ریاست جمهوری به واشنگتن بازگشت. و سخنانی که او ایراد کرد، سخنرانی نظم و قانون دیگری بود که به موضوع توانمندسازی پلیس، خواهان اعدام فروشندگان مواد مخدر بازگشت و کشور را به عنوان «محوطه جنایت» توصیف کرد.
در تمام این موارد، او شهرها را تشویق کرد تا سیاستهای نژادپرستانه را بازگردانند، زیرا «کار میکند» و از آنها خواست تا خیابانها را با افسران بیشتری پر کنند و از پاسخگویی در قبال اقدامات آن افسران عقبنشینی کنند.
ترامپ گفت: «دیگر برای قانون احترامی وجود ندارد و قطعاً نظمی وجود ندارد».
واضح است که کنایه از مرد فرار می کند.
اما سخنان او واقعیت دیگری را نشان میدهد، فراتر از این که حمایت او از پلیس در بهترین حالت فرصتطلبانه است، و آن این است: در جوامعی که به عدم تعادل گروتسکی احترام میگذارند، مقاومت و عبارات خشونتآمیز را درو خواهید کرد. و وقتی عوامل استرس زا مانند یک بیماری همه گیر و تورم فزاینده را اضافه کنید، مشکل بدتر خواهد شد.
ما به عنوان یک کشور میتوانیم با عوامل اصلی این خشونت مقابله کنیم، اما ترجیح میدهیم مسیر آسانتری را برای مجازات آسیبشناسیهای فرضی در پیش بگیریم. این ما را از گناه اجتماعی مبرا می کند.
ما “انتخاب” جنایتکار را از بافت جامعه جدا می کنیم و از نیروهای پلیس به عنوان ابزاری برای کنترل شورشیان و قانون شکنان استفاده می کنیم.
این همه بدبینانه و کوته بینانه است، اما در جامعه ای که تحت کنترل بدن دیگران است، که در آن جرم انگاری نژادی می شود، که در آن فقر جرم انگاری می شود، متاسفانه این استراتژی بارها و بارها ثابت شده است که برنده است.