قبل از اینکه پرده در Volksbühne برلین برای اولین نمایش روز جمعه “Sardanapalus” با الهام از نمایشنامه “Sardanapalus” لرد برایون در سال 1821 بالا رود، تماشاگران متوجه شدند که یکی از بازیگران اصلی سریال، بنی کلاسنس، “خوب نیست”. به شکل قهرمانانه و بایرونیک، فابیان هینریکس، کارگردان و رهبر نمایش، شب را با پریدن به میدان جنگ نجات داد و نقش همبازی غایب خود را به همراه نقش خودش به عهده گرفت.
و به این ترتیب نمایش – کار عشقی که در آستانه حماقت است – ادامه یافت. به نظر می رسد که جاه طلبی هینریکس احیای نمایشنامه شعر رمانتیک انگلیسی درباره سارداناپالوس، پادشاه آشوری است که در قرن هفتم قبل از میلاد می زیست و عقیده او، به فرمول به یاد ماندنی بایرون، «بخورید، بیاشامید، و عشق بورزید. بقیه ارزش یک تلنگر را ندارند.» پادشاه قدرتمند این عنوان به جای دنبال کردن فتح خشونت آمیز و شکوه رزمی، از زندگی خوب لذت می برد و به رعایای خود الهام می بخشد که همین کار را انجام دهند.
در مقالهای در سال 2019 درباره نمایشنامه هینریکس که در وبسایت تولید بازنشر شد، او مینویسد که درام فراموش شده بایرون «لایق تولد دوبارهای باشکوه است». تولد دوباره پر زرق و برق قطعی است توجه داشته باشیدآنچه تماشاگران برلین در جمعه شب دریافت کردند.
Hinrichs، یک مجری متعصب و کاریزماتیک که به موسیقی و دکورهای تولید نیز اعتبار دارد (همراه با آن کریستین مولر)، یک شخصیت مذهبی در Volksbühne است که به دلیل همکاری با رنه پولش، نویسنده و کارگردان آلمانی شناخته شده است. مدیر هنری تئاتر. یکی از تولیدات آنها با هم، نمایشی جذاب در بزرگترین تئاتر برلین، در سال 2020 بود.
اما این اولین باری است که Hinrichs نمایشی را در Volksbühne کارگردانی می کند. در طول دو ساعت بدون وقفه، تولید بهطور دراماتورژی بیسکان احساس میشود.
به دور از صحنهپردازی وفادارانه تراژدی پنج پردهای بایرون، صحنهسازی هینریکس اساساً یک نمایشنامه است. این فیلم چندین سفر اخیر فولکسبونه را به یاد میآورد، از جمله «استعداد اوفلیا» اثر فلورنتینا هولزینگر و «درام» از کنستانزا ماکراس، که دیالوگ، موسیقی و رقص را در شبهای بهم ریخته و طبقهبندی نشدنی ترکیب میکنند. پایدارترین تعاملی که ما با کار و مضامین بایرون داریم، یک ویدیوی ادای احترام در یوتیوب است که از نقل قول های الهام بخش است که در طول نمایش روی صحنه نمایش داده می شود.
شب با یک سری از شماره های موسیقی جدا شده، هر دو زنده (تک نوازی ساکسیفون پر ذوق) و کنسروی («اجازه پخش موسیقی» از بری وایت) شروع می شود. هینریکس قبل از خواندن آهنگی از شوبرت، با دیسکو کلاسیک می رقصد.
با این حال، قبل از اینکه به بینالنهرین باستان برویم، ساعت 5 صبح در یک سوپرمارکت مونیخ قرار میگیریم و به صحبتهای هینریکس با صندوقدار گوش میدهیم (و خط صندوق را نگه میدارد). او می خواهد بداند هنگام اسکن کردن آیتم ها به مدت هشت ساعت در روز به چه چیزی فکر می کند. لیلیت استانگنبرگ، هنرپیشه، یک مونولوگ هوس انگیز درباره عشقش به دریا و شن شروع می کند. استانگنبرگ، یک کمدین خیره کننده و عجیب، بعد از ظهر در نقش میرا، یک زن یونانی برده شده که معشوقه سارداناپالوس است، بازمی گردد.
پس از یک ساعت انتظار در صف خرید سوپرمارکت، سرانجام به آشور و درام بایرون می رسیم. در شب افتتاحیه، هینریکس، در حالی که ستاره غایب خود را پر می کرد، فیلمنامه را در دست گرفت و در حالی که آیه رفیع پادشاه اپیکوری را اعلام کرد. (نام کلاسنس برای اجراهای بعدی از برنامه “سرداناپال” حذف شده است و رسانه های خبری محلی در مورد اختلاف بین این بازیگر و کارگردان حدس می زنند؛ سخنگوی فولکسبوهنه گفت که کلاسنس خوب نیست.)
در این شرایط سخت، زایمان هینریکس هم عضلانی بود و هم به نوعی تخلیه شده بود. لحن لاکونی مشخص او غیرقابل انکار بود: چشمان گشاد و در عین حال خسته کننده، و با ظرافت و طنز پوچ. با این حال، در چارچوب یک تولید از هم گسیخته و پر پیچ و خم، حتی عملکرد هینریکس خشمگین شد.
با این حال، لحظاتی برای استراحت وجود داشت. یافتن سر هنری کارگردان قدیمی موسیقی Volksbühne در صحنه اصلی و پشت پیانوی خود بسیار عالی بود. او در حالی که بازیگر راه خود را در شوبرت میچرخاند، هینریکس را همراهی میکند، در اولین موومان کنسرتو پیانوی شوپن بهعنوان تکنواز اجرا میکند و حتی در صحنه سوپرمارکت، یک دستگاه صیقلدهنده کف را روی صحنه اجرا میکند. یک باله پری اواخر عصر برای رقصندگان با لباسهای سفید رنگارنگ نقطهی مهمی بود، همانطور که صحنه دوستداشتنی و بسیار کوتاهی بود که در آن کریستین وندرلیچ آکروبات در حین اجرای ابریشم هوازی یک مونولوگ خواند. و یک ارکستر جوانان از یک دبیرستان محلی، سر هنری را در شوپن همراهی میکرد: بعد از ظهر برای اجرای فیلیپ گلس بازگشت، و شب با (چرا که نه؟) «ملکه رقص» آبا به پایان رسید.
از چند جهت، “سارداناپال” مانند یک فرصت از دست رفته برای Volksbühne بود، که پس از چند سال بسیار دشوار، آرام آرام جای خود را باز می یابد. اولین نمایش فوریه “Die Monosau” تلنگری نیروبخش از جنون تئاتری بود که به نظر می رسید نشان دهنده مدل جدید رهبری گروهی تئاتر باشد. امیدوارم «سرداناپال» برای مؤسسهای که در نهایت به نظر میرسید در مسیر بهبودی است، عقبنشینی زیادی نباشد.
سارداناپالوس
تا 30 مه در تئاتر Volksbühne، در برلین؛ www.volksbuehne.berlin.